قالت فاطمة الزهراء(علیها السلام): ابتدع الاشیاء لا من شىء کان قبلها، و انشأها بلا احتذاء امثلة امتثلها: و خداوند اشیاء را ابداع کرد نه از چیزى که قبلاً وجود داشته باشد و بدون شکل هایى که از روى آن ها شکل بردارى کند.
{رجوع کنید به متن کامل خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) }و قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): انشأ الخلق انشاءً ابتداه ابتداءً، بلا رویّة اجالها و لا تجربة استفادها و لا همامة نفس اضطرب فیها: مخلوقات را (در آغاز) انشا، کرد یک انشاء کردنى، و ابداء کرد یک ابداء کردنى، بدون فکر و اندیشه اى که به کار گیرد، و بدون تجربه اى که از آن استفاده کند، و بدون آن که حرکت اهتمامى در خود او ـ براى این کار ـ باشد.
خدا «مصدر» نیست بل «موجِد» است. خدا «مَنشأ» نیست بل «مُنشىء» است. خدا «متموّج» نیست زیرا تموج، حرکت است. خدا «متجلّى بالذّات» نیست، زیرا ذاتش متحرک و متغیر مى شود. خدا «متجلّى بالوجود» نیست، زیرا این نیز حرکت است. آن پدیده اولیه «صادر» نیست بل «موجَد» است. آن پدیده اولیه «ناشى» نیست بل «مُنشأ» است. اشیاء «جلوه وجود خدا» نیستند بل «جلوه فعل خدا» هستند فعل خدا هم نشان دهنده قدرت خداست. اشیا «مظهر وجود» خدا نیستند بل «آیه و نشان دهنده هستند که خدایى هست». و بالاخره خداوند وجود اشیاء را «ایجاد» کرده است نه از وجودى که قبلاً بوده باشد و نه از عدم.
مادر علم فرمود «ابتدع» و پدر علم فرمود «ابتدأ»، هر دو به یک معنى و در جزئیات معنى مکمل همدیگرند گویى یک فرد گفته است «ابتدع الاشیاء و ابتدئها».
مجانى الادب ـ تألیف القس (کشیش) لویس شیخو ـ بیت زیر را از على(علیه السلام)نقل کرده است:
هو الّذى انشأ الاشیاء مبتدعاً *** فکیف یدرکه مستحدثُ النّسم.الف: آیا خداوند قبل از آنکه جهان مخلوقات را به وجود آوردبه چه کاری مشغول بود؟
منطق ارسطویی در پاسخ این سئوال میگوید: خداوند هرگز بیمخلوق نبوده زیرا اگر بگوییم خداوند زمانی مخلوق نداشته و پس از آن مخلوقات را آفرید، در این صورت باید یک «تغییری» را در وجود خداوند قبول کنیم و این نادرست است.
این پاسخ با صراحت آیات و احادیث سازگار نیست. هر چند که عدهای با تمسک به تأویلات در سازش دادن این دو سعی میکنند.
اینان میخواهند مثلاً یکی از «نمیدانم»ها را حل کنند ولی همین عملشان موجب میشود که «نمیدانم»های زیادی پدید آید.
پاسخ بر اساس منطق اهلبیت: اصل سئوال غلط است. زیرا چیزی به نام «قبل» و «بعد» از مقولات «زمان» هستند و خود زمان پدیده و مخلوق است. گویی میپرسید «خداوند قبل از آنکه قبل را بیافریند چه کار میکرد».
البته در اینجا چیزی هست ولی آن چیز نه بوسیله توان در کی انسان به شکل سئوال در میآید و نه در توان درک انسانی پاسخ آن وجود دارد. آنچه راجع به خداوند مطرح است و باید عقل و فکر انسان روی آن کار کند «توحید» و «ربوبیت» است و راجع به متافیزیک خیلی چیزها هست که نخواهیم فهمید، و اگر در صدد فهمیدن آنها باشیم باید مانند ارسطوییان منطق این جهان را بر خدا نیز شامل کنیم.
شما از کجا میگویید اگر قبلا مخلوقی نبوده باشد آن وقت لازم میآید «تغییری» در وجود خداوند حاصل شود؟ این قانون جهان فیزیک است که شما بر خدا نیز شاملش میکنید.
عقل یک پدیده این جهانی است (در آینده بیشتر واضح خواهد شد) و خودش یک پدیده است، نمیتواند یک وجود «ازلی» را تبیین و تحلیل نماید و الا خدا را مشمول قواعد این جهان خواهد کرد و لو هزاران سال در صفات سلبیه و ثبوتیه خدا بحث کند. زیرا ذات در مقام تبیین و شناخت غیر از صفات است و سئوال بالا وقتی حل میشود که ذات خداوند تحلیل و تبیین شود که اساسا خود لفظ تبیین و تحلیل، در اینجا غلط است.
ب: خداوند آن مخلوق اولیه (یا ماده اولیه یا اولین مخلوق هر چه میخواهید بنامید، هر کسی بر اساس فلسفه خودش.) را از عدم آفرید یا از وجود؟
عدم که عدم است پس، از یک وجود دیگر آن را آفریده است. آن وجود چیست؟ یا چه بوده؟ آیا خود وجود خدا بوده؟ یا چیز دیگری که قهراً خودش مخلوق میشود؟ فلسفه کلاسیک یونان (اعم از افلاطون، ارسطو و غیره) برای فرار از بن بستی که سئوال فوق پیش میآورد (خیلی جدی میگویم: فرار) چیزی به نام «صادر اول» به میان آورده و سخن از عقل اول و... زده است. گویا آنها میخواهند با تبدیل «آفرید» به لفظ «صادر کرد» مسئله را حل نمایند و این تبدیل جز اینکه خداوند آن مخلوق اولیه را از وجود خودش، آفریده نتیجه دیگری ندارد.پاسخ اهلبیت(ع):
اهلبیت نه لفظ «آفرید» را در اینجا میپذیرند و نه لفظ «صادر کرد» را، و در پاسخ سئوال فوق میگویند اصل سئوال غلط است. زیرا خداوند مخلوق اولیه را نه آفریده (نه خلق کرده) و نه صادر کرده است، بل آن را «ایجاد» و «انشاء» کرده است.
حضرت فاطمه(س) در مقدمه خطبه سیاسی معروفش میفرماید «انشاء الاشیاء لا من شیئ کان قبله» و حضرت علی(ع) در نهج البلاغه خطبه اول همین جمله را تکرار میکند و اضافه مینماید «و ابتدئه ابتداء»: و ابتدا کرد آن (پدیده اولیه) را یک ابتدا کردنی. یعنی یک ابتدا کردن ناشناختهای، غیر قابل شناخت برای انسان، زیرا انسان وقتی میتواند آن ابتدا کردن را بشناسد که خود، خدا شود.
خلق: ساختن چیزی از چیزی: پدید آوردن چیزی از چیزی.
در آغاز پیدایش مخلوقات، اساساً چیزی به نام «ساختن» اتفاق نیفتاده، هر چه بود «انشاء» بود و «ایجاد».
انشاء ـ یا ایجاد: پدید آوردن چیزی نه از سابقهای موجود.
در آغاز آنچه اتفاق افتاد انشاء و ایجاد بود آن گاه جریان خلق و خلقت راه افتاده است (و ما در جای دیگر طی سلسله بحثهائی شرح دادهایم که هنوز هم برنامه انشاء در کنار برنامه خلقت ادامه دارد که اینجا مجالی برای ورود به آن بحث نیست).کتاب تبیین جهان و انسان نوشته علامه آیت الله مرتضی رضوی
دانلود کتاب تبیین جهان و انسان