کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی
کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی

سوگند قرآن به قوانین جهان


وَالْفَجْرِ

 سوگند به شکاف، شکافته شدن، شکفتن

شکاف و شکفتن یک قانون همه جائی و سرتاسری جهان و یکی از قوانین اداره کننده جهان است

چهار زمینۀ کلّی برای تفسیر آیه ها

پیش از ورود به تفسیر آیه های پنج سوره مورد بحث، لازم است چهار مسئله کلی را دربارۀ آن ها بررسی کنیم: اوّل: ویژگی الفاظ و جملات آیات. دوم: آیه های ما از موارد سوگند هستند. سوم: همگی دربارۀ معاد هستند. چهارم: مخاطب این آیه ها، عموم مردم نیست و به اصطلاح علم اصول الفقه: خطاب تخصصی دارند.

1- ویژگی الفاظ و جملات آیه ها:

پس از 35 سال فکر و تحقیق دربارۀ این 22 آیه، صریحاً اعلام می کنم که: این آیه ها به هر معنی و مفهومی غیر از «هستی شناسی» و «جهان شناسی»، تفسیر شوند، نادرست خواهد بود.

به عبارت دیگر: از نظر معنی و مفهوم و به ویژه از نظر مصداق، چیزی برای این آیات یافت نمی شود مگر اصول جهان شناسی و نظام کائنات. به دلایل زیر:

الف: مفردات ویژه، الفاظ خاص و واژه های غریب آیه ها.

ب: سازمان و ساختمان ویژۀ جمله ها و غرابت بافت کلام در آن ها.

ج: معنی و کاربرد جمع مؤنّث با «ات» مطابق قاعده مسلّم ادبی.

د: حضور «تنوین تنکیر» که در عین حال «تنوین وحدت» که دلیل مسلّم غرابت معنی است.

 هر معنی، هر مفهوم، هر مصداقی و هر تفسیر برای این آیات غیر از اصول جهان شناسی، امکان ندارد مگر این که چهار مورد مذکور نادیده گرفته شده و به اصطلاح زیر پا گذاشته شوند.

مسئله یک مسئله استقرائی است: در همه چیز این جهان اعم از امور آفرینش و امور زیستی حیوانی و انسانی و نیز امور اجتماعی، بنگرید و با دقت بررسی کنید؛ مصداق صحیح و تفسیر درست برای آن ها نمی یابید مگر اصول جهان شناسی و بس.

2- سوگند: انسان ها وقتی سوگند یاد می کنند که دست شان از دلیل و برهان خالی باشد؛ کسی که برای سخنش یا ادعایش دلیل و برهان دارد، نیازمند سوگند نیست. بویژه وقتی که دلیل در حد کافی و برهان روشن وجود داشته باشد سوگند یاد کردن، بیهوده، لغو و غیر حکیمانه می شود.

چرا خداوند در جاهای متعددی از قرآن، سوگند یاد می کند؟ او که برای آوردن دلیل قادر است و قدرت مطلق دارد-؟

پاسخ: سوگند های قرآن عین دلیل و برهان است: مثلاً در آغاز سورۀ یس می فرماید: وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ اِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلین‏: سوگند به قرآن که کتاب حکیمانه است تو از پیامبران هستی.

قرآن به حدی حکیمانه است که کسی قادر به آوردن مثل آن نیست و این دلیل بزرگ و برهان قاطع است که آورندۀ آن رسول خدا است زیرا چنین حکمتی از توان بشر خارج است.

در جاهائی که خداوند به موجودات جهان سوگند یاد کرده همگی توام با دلیل علمی و برهان اندیشه ای است و هر کدام از این سوگند ها انسان را به تفکر علمی و اندیشۀ تحقیقی دعوت می کند.

سوگند انسان ها، آخرین سخنشان است، آخرین وسیله شان است. اما سوگند های خداوند هر کدام آغاز و شروع یک گفتگوی علمی پردامنه است؛ وقتی حرف قسم «و» می آید تازه یک مطلب عظیم علمی شروع می شود.

3- سوگند های قرآن درباره معاد: رسول اکرم(ص) پیش از هجرت که در مکه بود دو مشکل عمده با مشرکین داشت: توحید و معاد. مردم مکه به وجود خداوند (الله) کاملاً معتقد بودند که بت ها را در مدیریت جهان و سرنوشت انسان با خدا شریک قرار می دادند. مشکل پیامبر(ص) با آنان در مسئلۀ توحید یک مشکل علمی و تبیینی نبود. زیرا مشرکان بر الوهیت بت های شان هیچ دلیلی نداشتند، حتی دلیلی که خودشان را قانع کند؛ تنها می گفتند «وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ»[1][1]: ما نیاکان خود را بر این سنّت دیده ایم و از آنان پیروی می کنیم.

اما دربارۀ معاد، پرسش های زیادی داشتند که حلّ آن ها نیازمند دلیل قاطع و استدلال بود. می گفتند: چگونه ممکن است پس از مرگ و تجزیه شدن پیکرمان، از نو زنده شده به معاد حاضر شویم؟! قرآن در جواب شان می گفت: قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ[2][2]: بگو زنده می کند آن ها را خدائی که در بار اول به وجودشان آورده است. یا «فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنا قُلِ الَّذی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّة[3][3]»: پس به زودی می گویند چه کسی ما را به معاد خواهد آورد؟! بگو همان خدائی که بار اول شما را آفرید.

و پرسش و پاسخ هائی از این قبیل.

4- خطاب تخصصی: اما پرسش ها دربارۀ معاد تنها همان نبود که در آن عصر برای مردم مطرح می گشت تا با پاسخ های کلّی و با استدلال به قدرت خدا، حل شوند. امروز که انسان ها (تقریباً) هیچ مشکلی دربارۀ توحید ندارند، پرسش های زیادی درباره معاد دارند و مشکل های شان در این زمینه با مشکل عرب بت پرست فرق دارد، یعنی افرادی که به اصل معاد ایمان دارند، در چگونگی آن ده ها پرسش دارند.

پذیرش اصل معاد در صورت کلّی برای آنان کافی بود که خدای قادر می تواند انسان ها را برای معاد زنده کند. امروز اندیشمندان به حق می پرسند: بهشت کجاست؟ دوزخ در کجا؟ آیا بهشت همین اَلان موجود است یا دارد ساخته می شود؟-؟ بهشت و دوزخ در روی همین کرۀ زمین ما خواهد بود؟ محشر در کجا برگزار خواهد شد؟ یا: بهشت و دوزخ در کهکشان راه شیری است؟ یا در کهکشان دیگر؟ بهشت در آسمان است؟ آسمان در نظر قرآن چیست؟ هفت آسمان یعنی چه؟ و ده ها پرسش دیگر از این قبیل[4][4]، که ما می خوریم و می خوابیم و در حلّ این پرسش ها کار نمی کنیم، و اگر اهل کار و تحقیق باشیم عمرمان را در یونانیات و بودائیات صرف کرده و آن چه به مردم نگفته ایم تبیین های  قرآن و اهل بیت(ع) است.

آیه های اول سوره های مورد بحث ما تنها برای مردم این زمان و برای حل پرسش های زیادشان است.

معاد در قرآن و نیز در نظر اهل بیت(ع) حادثه ای در سرنوشت کرۀ زمین و انسان نیست، یک حادثه جهانی و واقعه ای است که در کلّ جهان با همۀ میلیاردها کهکشانش، رخ داده و واقع خواهد شد.

قرآن وقتی که سخن از معاد می گوید سخنش را از هستی شناسی و کیهان شناسی شروع می کند: می گفتند: قیامت کی واقع خواهد شد؟ می فرمود: إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ- وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ- وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ... یا: إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَت- وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ- وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ... یا: إِذَا السَّماءُ انْشَقَّت‏ و...

مسئله معاد و مسائل مربوط به آن را به کیهان شناسی مبتنی می کند به ویژه در آیه های پنج سورۀ مورد بحث که همگی دربارۀ معاد هستند سخن را از عرصۀ هستی شناسی، شامل ذرّه شناسی و عناصر نظام شناختی کیهان، شروع می کند، سوگند یاد می کند که مورد سوگندش عین دلیل و برهان های قاطع است سوگندش عین استدلال علمی آن هم در عمیق ترین مسائل علمی و در بالاترین افق اندیشه است.

نه سوگند به اسبان، ارتباطی با معاد دارد و نه سوگند به فرشتگان توأم با دلیل و برهان است صرفاً می شود یک سوگند از قبیل سوگندهای انسان ها، که آخرین سخن است نه اولین بیان. از عجز و ناچاری است نه از موضع توان استدلالی و بیان علمی و برهانی.

چرا باید خداوند عزّوجلّ به حاجیانی که برای پخت غذای شان آتش روشن می کنند، سوگند یاد کند!؟! در پاسخ پرسش همان حاجیان، بگوید: سوگند به شما که چنین است. یا در پاسخ پرسش های معادی همان رزمندگان جهادگر، بگوید: سوگند به اسبان شما، یا به تانک های شما که معاد خواهد آمد. آیا شناخت مان همین قدر است!؟! شأن خداوند همین است!؟! آیا چنین تفسیری با اصول توحید و خدا شناسی سازگار است؟! برخی از مفسرین گفته اند: انسان ها نباید به غیر خدا قسم بخورند اما خداوند می تواند به برخی از مخلوقاتش قسم بخورد.

این درست است، اما نه هر سوگند، یا سوگند عاجزانه که نشان دهندۀ عجز قسم خورنده از استدلال باشد. خداوند هرگز چنین سوگندی ندارد همۀ سوگندهایش عین استدلال و عین تبیین علمی است که نمونه بارزش «یس والقرآن الحکیم» است که به شرح رفت.

هر چه خواستند درباره این سوگندهای خدا، گفتند. درست است که گفته های شان را در قالب «احتمال» گفتند، اما زمینۀ ذهنی همگان را با قطعیت، مطابق آن گفته ها ساختند. نظریه هائی که نه با اصول توحید سازگارند و نه با قواعد مسلّم زبان عرب و نه با یک قانونی از قوانین علمی، بل یک سیمای رؤیائی و افسانه گونه به قرآن می دهند.

دعوت قرآن به کیهان شناسی، هستی شناسی و حتی به ذره شناسی، اظهر من الشمس است و بلندتر از فریاد و فریادها است که در سرتاسر قرآن موج می زند. گوش های مان را بر آن بسته ایم، در عوض گوش و دهان مان را به لاطائلات یونانیات و بودائیات باز کرده ایم و مانند نهنگ گرسنه هر چه به کام مان می اندازند به سرعت می بلعیم: قرن ها به افلاک 9گانه ارسطو چسبیدیم و ستمگرانه، آری به شدت ستمگرانه قرآن عزیز را مجبور کردیم که تخیلات ارسطو را بازگو کند.

تکرار می کنم: امروز نیز نباید دنباله رو کیهان شناسی، هستی شناسی و ذره شناسی غربیان باشیم و قرآن را مجبور کنیم که نظریه های آنان را بازگو کند. باید قرآن و احادیث اهل بیت(ع) را تبیین کنیم که غربیان دنباله رو قرآن شوند.

یا همچنان بنشینیم، غربیان علوم را توضیح دهند آن گاه زبان باز کنیم که: قرآن ما پیش از شما این مطلب را گفته است.

روش و سبک این طلبۀ کوچک طوری است که غربیان را به دنبال قرآن می کشاند؛ در یک مصاحبه که در سایت بینش نو هست شرح داده ام که چگونه غربیان می خواستند اصول کتاب «تبیین جهان و انسان» را سرقت کنند که جلوگیری شد. اما جناب پادمانابان یک اصل را دربارۀ عمر کهکشان های کنونی- تاریخ وقوع آخرین بیگ بنگ: 000/700/13- را سرقت کرد و در کتابش به نام «پس از سه ثانیه اول» به نام خود چاپ کرد که امروز همۀ مراکز علمی کیهان شناسی آن را مبنای خود قرار داده اند. و در تفسیر آیه های مورد بحث ملاحظه خواهید کرد که بحث ما خیلی جلوتر از غربیان پیش می رود. نه به دنبال آنان. و اگر اصلی، قاعده ای یا سخنی از غربیان را پذیرفته ایم، در مسلّمات علمی است و باید این قبیل مسلّمات پذیرفته شوند.

3- تخصص: آیه ها از پنج سوره که موضوع بحث ما هستند، با عموم مردم سخن نمی گویند، مخاطب شان افراد متخصص هستند؛ کسانی که در فیزیک آزمایشگاهی و فیزیک نظری کیهانی تخصص دارند، به شرط این که در قرآن شناسی نیز متخصص باشند. و نیز مخاطب شان قرآن شناسانی هستند که دستکم در فیزیک آزمایشگاهی با کلیات آن آشنا هستند و در فیزیک کیهان شناسی نظری صاحب نظر هستند. و در یک عبارت مختصر: مخاطب این آیه ها افرادی هستند که در این وادی کار کرده اند.

دلیل این اختصاص و ویژگی، وجود «تنوین تنکیر» که در عین حال «تنوین وحدت» هم هست- ً- در کلمه های: ضبحاً، نقعاً، جمعاً، عرفاً، عصفاً، نشراً، نزعاً، ذرواً، صفاً، امراً و... می باشد که در این آیه ها آمده و در هیچ جای قرآن بدین حد مورد عنایت نبوده است.

ضبحاً: یک ضبح نا شناخته ای، نا معروف و نامأنوس برای عموم.

نقعاً: یک نقع ناشناخته، نا معروف و نامأنوس برای عموم. و همچنین دیگر کلمات.

بنابراین: این پیام صریح خود قرآن است که می گوید: این آیه ها را به اشیائی که برای عموم معلوم است، تفسیر نکنید. پیام صریحی که در چند آیه کوچک این همه تکرار شده است.

متأسفانه هر تفسیری که مفسرین کرده اند همگی بر اشیائی است که برای عموم مردم شناخته شده و مأنوس همگان است حتی برای کودکان. گرچه آنان همۀ سخنان شان را به عنوان «احتمال» گفته اند. لیکن علاوه بر قواعد زبان که پیش تر بیان شد، با قاعدۀ تنوین تنکیر و با قاعدۀ تنوین وحدت، نیز تضاد کامل دارد. و در میان مفسرین از همه شگفت انگیزتر فخررازی است که همه جا به این قبیل مسائل دقت (بل که از شدت دقت از آن طرف دیوار سقوط) می کند اما در این سوره ها بدین سان راه کاملاً نادرست را می پیماید.

سوگند به قوانین جهان: موضوع سوگندهای قرآن[5][5]، هفت چیز است: خدا، قرآن، پیامبر(ص) نمادهای کیهانی (والشمس...)، نماد منشأ مدنیّت (و هذا البلد= مکه)، نماد تکامل طبیعت (والتین)، و قوانین جهان.

سوگند به خدا: فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُم‏[6][6].

سوگند به قرآن: یس- وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ[7][7].

سوگند به پیامبر(ص): لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی‏ سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُون[8][8].

سوگند به قوانین آفرینش که جهان بر اساس آن ها ایجاد شده و اداره می شود: در این باره ابتدا به سراغ آیه اول سورۀ فجر می رویم، می فرماید:

والفجرِ: سوگند به شکاف، شکافته شدن، شکفتن.

شکاف و شکفتن یک قانون همه جائی و سرتاسری جهان و یکی از قوانین اداره کننده جهان است: هم تکثّر و ازدیاد و هم زایش های همۀ اشیاء جهان به وسیله آن است: ماده شکفته می شود و انرژی از آن زاده می شود و بالعکس. حتی مواد سوختی در درون موتور ماشین منفجر می شود و انرژی آن، ماشین را به حرکت در می آورد.

هر گروه از اتم ها از گروه های دیگر جدا شده مولکول ها را تشکیل می دهند. توده هائی از مولکول ها جدای از توده های دیگر کره ای را تشکیل می دهند. گروهی از کرات جدای از گروه دیگر، منظومه ای را می سازند. گروهی از منظومه ها جدای از گروه های دیگر، کهکشانی را تشکیل می دهند... این همه جدا شدن ها و شکفتن ها از همدیگر.

دانه در زیر خاک شکافته می شود جوانه از آن در می آید، جوانه شکفته می شود گل «شکوفه» از آن در می َآید. شکوفه شکافته می شود میوه از آن می آید و...

جانداران: نطفه از شکاف تخمدان نر و مادینه در آمده در رحم قرار می گیرد، اوول نوک خود را در شکاف اغریق قرار می دهد جنین به وجود می آید. جنین از طریق شکاف به دنیا می آید.

بزرگ ترین نعمت های انسان، شکاف ها و شکفتگی های او است: چشم ها، گوش ها، بینی و گل شکفتۀ دهان. حتی مخرج مدفوع و بول که امام صادق(ع) فرموده: آن دو نیز از نعمت های بزرگ خدا بر انسان است.

در این جهان، زایش همه چیز از اتم و انرژی تا گیاهان و تا حشرات، حیوان و انسان، از طریق شکاف و شکفتن است که می توانید فرمول زیر را بنویسید:

جهان- قانون فجر= جهان- جهان[9][9].

همین طور است آیه دوم، سوم و چهارم سورۀ فجر که نیازمند بحث دیگر است.

هدف: هدف از سوگند های قرآن یا توحید است و یا معاد. و گاهی هر دو، که سوره فجر چنین است.

تعبیر: در سوگند به قانون ها، از «مقسم به» ها سه نوع تعبیر می شود:

1- گاهی نام و عنوان خود قانون می آید مانند: والفجر.

2- گاهی دیگر، قانون به همراه شیئ قانونمند که نشان دهندۀ یک قانون و کاربرد آن است، می آید مانند: فَلا، أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ[10][10]. و مانند: والصافات، والعادیات، والمرسلات و... که بحثش خواهد آمد. و مانند: فَلا، أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ- الْجَوارِ الْکُنَّسِ[11][11].

3- گاهی نیز نام شیئ می آید که هم به وسیلۀ یک قانون به وجود آمده و هم به وسیلۀ آن بقا می یابد مانند: وَ النَّجْم‏، وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها.

موارد سه گانه فوق، از جهت فرمول نویسی به چهار نوع تقسیم می شوند:

1- اگر آن قانون را از جهان منها کنید مساوی می شود با:

جهان- قانون فجر= جهان- جهان.

2- اگر آن قانون را از جهان منها کنید بخشی از جهان از بین می رود. مانند:

عادیات: جهان- قانون عَدو ضبحی= جهان منهای ماده= جهانِ انرژی محض.

صافّات: جهان منهای صف= جهان- ماده= جهانِ انرژی محض.

مرسلات: جهان- مرسلات= جهانِ راکد و بدون گسترش.

3- اگر آن قانون را از آن شیئ بگیرید، می شود آن شیئ منهای خودش: شمس- ضُحی= غیر شمس= یک کرۀ بی نور.

4- اگر آن قانون را از آن شیئ بگیرید، عنوان خودش را از دست می دهد: مانند قانون «معادلۀ نور و مسافت»:

یک خورشید در مسافت دور= خنّس.

یک خورشید در مسافت خیلی دورتر= بدون سوسو= غیر خنّس= کُنّس برای محیط خودش.

یک خورشید- مسافت دور= خورشید نزدیک= کُنّس برای ما، مانند خورشید خودمان.

قرآن تبیان کل شیئ: قرآن تبیان کلّ شیئ است اما من نمی توانم بنویسم زیرا: اولاً امکاناتش را ندارم حتی در نوشتن کتاب هایم زیر بار تکلّف رفته ام، شرح و تبیین مسائل هستی شناسی و کیهان شناسی قرآن نیازمند چندین مجلد 500 صفحه ای است. ثانیاً: با متحجرین مهجور از قرآن که با مهجوریت خود قرآن را مهجور کرده اند- که خود قرآن می گوید: «اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً[12][12]»، و توقعی از قرآن ندارند مگر برخی از احکام و اخلاق- چه کنم. 

گوئی قرآن نه تبیان کلّ شیئ بل فقط تبیان برخی از احکام و برخی از اخلاقیات است و بس.!!!

ثالثاً: با یونان زدگان که با همۀ خیال گرائی شان، به غلط عنوان فیلسوف را یدک 
می کشند، چه کنم؟ با صوفیان بودائی زده که با همۀ جهالت شان در مسیر رسیدن وجود جاهل شان به وجود خدا هستند، چه کنم. به ویژه با صدرائیان که هر دو مشرب موهوم را به همدیگر آمیخته اند و نعرۀ طبل شان گوش و چشم همه مسلمانان را کر و کور کرده چه باید کرد؟

ایمان دارم همان طور که آن روز پیامبر(ص) در مکّه می گفت: «یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً[13][13]»، همین حالا هم می گوید: یا رَبِّ إِنَّ امّتی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً.

مگر نمی بینید اینان با یونانیات شان و بودائیات شان، قرآن را مهجور کرده اند-؟

کفّار و غیر مسلمانان در همۀ علوم پیش رفتند، اما علوم قرآن و متون حدیثی ما به زیر رسوبات مدفون شده است: رسوبات عوامانه، رسوبات یونانی، رسوبات بودائی. به ویژه رسوبات صدرائی که آمیخته از هر سه است.

ماجرا به جائی رسیده که حتی برخی از کوتاه نظران می گویند: قرآن موجب عقب ماندگی ما شده است.

این است بلای عظیمی که به سر «تبیان کلّ شیئ» آورده اند.

منطق جاهلانه: اگر کسی بخواهد چیزی از علوم قرآن را شرح دهد، فوراً می گویند: کسی از علمای پیشین چنین سخنی را نگفته است پس مردود است. به نظر اینان باید خارج از آورده های مجمع البیان و المیزان، سخن نگفت، معلوم نیست در این صورت چرا طبرسی مجمع البیان را نوشت و به آثار پیش از خود اکتفا نکرد؟ یا چرا طباطبائی(ره) المیزان را نوشت و به مجمع البیان اکتفا نکرد؟ یک بت سوم در کنار دو بت پیشین شان ساخته اند: یونانیات، بودائیات و المیزان.

نوعی ارتجاعی اندیشی و انحصار علوم قرآن و اهل بیت(ع) به برداشت های پیشینیان، همیشه دامن گیر ما ها بود و هست. گاهی یک سخن نادرست و غلط یک شخصیت بزرگوار پیشین را (با وضوح نادرست بودنش) می پذیرند اما یک سخن ابتکاری را به روشن فکر بازی متهم می کنند و هر نو آوری علمی را روشن فکر بازی می نامند.

منبع: کتاب قرآن و نظام رشته ای جهان

نوشته آیت الله مرتضی رضوی

 


 [1] سوره زخرف، آیه 22.

 [2] سورۀ یس، آیه 79.

 [3] سوره اسراء، آیه 51.

 [4] برای پاسخ همۀ این پرسش ها رجوع کنید به دو بخش جهان شناسی و معاد شناسی کتاب «تبیین جهان و انسان» در سایت بینش نو.

 [5] و به اصطلاح: «مقسم به» قسم های قرآن چهار چیز است.

 [6] سوره نساء، آیه 65.

 [7] سوره یس، آیه 1 و2.

 [8] سوره حجر، آیه 72.

 [9] جهان منهای قانون فجر، مساوی است با جهان منهای جهان.

 [10] سوره واقعه، آیه 75.

 [11] سوره تکویر، آیه های 15 و16. خنّس: ستاره (خورشید)ی که به دلیل دوری آن از ما انسان ها، نورش به صورت سوسو، گاهی به چشم می آید و گاهی غایب می شود. الجوار الکُنّس: که در مدار حرکت شان جاری هستند و محیط گسترده اطراف خودشان را روشن نموده و تاریکی را از آن محیط جارو می کنند.- البته جاروهای قدیمی که دافع و کنار زننده هستند، نه جاروی برقی که جاذب است.

 [12] سوره فرقان، آیه 30.

[13] همان. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد