حضرت استاد، بحث دیگری تحت عنوان «آیا رؤیت ماه با تلسکوپ کافی است؟»، مطرح فرموده اند و استفاده از تلسکوپ را در این مسئله مردود دانسته اند. ابتدا باید توجه کرد که استاد در مسئلۀ رؤیت هلال و تشکیل شورای رؤیت، به عنصر «زمان» تکیه دارند و لفظ «امروز» و نیز «اطلاع رسانی» در امروز و دی روز، را به میان آورده اند. و گرنه، هیچ فقیهی تا کنون بحث از چنین شورائی نکرده است و اگر از عنصر زمان در بیانات استاد صرف نظر شود، چندان جایگاهی برای آن نمی ماند.
از جانب دیگر: یکی از ادلّۀ ما عقل است، عقل می گوید: مراد و مقصود شارع، دست یافتن به هلال است تا اول و آخر ماه روشن شود. آیا عقل حکم می کند ما وسیله ای را که می تواند مقصود شارع را بهتر تحقق دهد، کنار بگذاریم؟
از جانب سوم: مسئلۀ هلال یک امر «تکوینی» است و شارع در این مسئله ما را موظف کرده تکوین را معیار بگیریم، با طبیعت هماهنگ شویم، خودش از تشریع یک امر «قراردادی» و «اعتباری» خود داری کرده است. وگرنه، می توانست با یک حکم اعتباری، تکلیف مسئله را روشن کند. بنابر این هر چه در نیل به این امر تکوینی موفق تر باشیم، همان قدر مطلوب شارع است.
از جانب چهارم: ممکن است یک فقیه تلسکوپ را در این مسئله راه ندهد و بگوید: تلسکوپ وسیلۀ مطمئنی نیست. نظر این فقیه کاملاً درست است تا زمانی که اعتماد او بر تلسکوپ حاصل نشود. اما مخالفت حضرت استاد از این موضع نیست. بحث از «انصراف ادلّه» می فرمایند؛ بحث از «انصراف ادلّه» در صورتی جایگاه دارد که ما با یک مجهول رو به رو باشیم یا دستکم دچار شک باشیم و بگوئیم «آیا این است یا آن». اما در جائی که به حکم عقل تمام عقلای جهان، روشن است که شارع چه می خواهد، جائی برای انصراف ادلّه نیست.
و مهم تر این که: حضرت استاد مشخص نمی کنند این انصراف کدام نوع از انواع انصراف است که در علم اصول آمده بویژه مرحوم آخوند (قدس سره) در کفایه، بیان کرده است.
از جانب پنجم: سخن در جایگاه هلال است؛ اگر تلسکوپ محل و جایگاه هلال را بالا یا پائین ببرد، جای اشکال است (و این بر می گردد به نظر آن فقیه که تلسکوپ را وسیلۀ قابل اعتمال نمی داند، نه به نظر استاد). و اگر تلسکوپ جایگاه طبیعی هلال را تغییر نمی دهد و فاصلۀ آن را همانطور نشان می دهد که با چشم غیر مسلح نیز همان است، دلیلی بر ردّ آن نداریم، تا این وسیله را از خدمت دین و شارع، کنار بگذاریم. و اگر مطابق نظر حضرت استاد به عنصر زمان نیز تکیه کنیم که مسئله روشن تر هم می شود.
به عنوان مثال عرض می کنم نه «تنقیح المناط» و نه چیز دیگر (گرچه جای آن هست)؛ روایات و احادیث ما همگی دربارۀ حج از «زاد و راحله»، کشتی و یا پیاده رفتن، سخن گفته اند، چیزی بنام هواپیما در آنها نیامده است، اکنون بگوئیم ادلّه منصرف است به وسیلۀ معمولی آن روز، و حجاج باید از هواپیما استفاده نکنند. و از «افضل الاعمال احمزها» نیز کمک بگیریم. اما در مسئلۀ حج می گوئیم مراد رسیدن به مکه است و «کون در مکه» یک امر تکوینی است با هر وسیله ای که باشد، و چیزی بنام کشتی نیز راهگشای ماست.
شاید گفته شود: فرق دو مسئله در این است که از قدیم در مسئلۀ حج یک وسیله مصنوعی داشتیم بنام کشتی، در مسئلۀ هلال چنین وسیله ای نداشته ایم. اتفاقاً در مسئلۀ هلال نیز وسیلۀ مصنوعی از قدیم داشتیم و جالب این که تشویق شده ایم از آن استفاده کنیم، تشویقی که دربارۀ کشتی، نداریم. از قدیم فقهای ما فرموده اند: «استهلال مستحب است» و بر آن نیز تاکید کرده اند که مردم بروند به پشت بام ها با استفاده از ارتفاع آن ها بهتر بتوانند هلال را مشاهده کنند. مگر بام و ساختمان برای این امر یک وسیلۀ مصنوعی نیست. جالب این که بر خلاف تلسکوپ، بام مرتفع حتی می تواند فاصلۀ میان هلال و افق را نیز در نظر تغییر بدهد.
این سخن به محور بام های معمولی بود. از آن مهم تر این است که از قدیم ساختمان های سه طبقه و کاخ های چهار طبقه نیز وجود داشتند، هیچ فقیهی استفاده از آن ها را منع نکرده که تشویق هم کرده اند. اگر امروز کسی به بالای ساختمان 40 طبقه برود و استهلال کند، آیا دلیل مانعی برای او وجود دارد؟
درست است می توان گفت (و باید گفت)، اگر کسی سوار هواپیما باشد و از آن ارتفاع، هلال را در پشت افق مشاهده کند، کافی نیست. گرچه چنین چیزی نیز جای سؤال است. زیرا در آن صورت نور خورشید مانع از دید هلال خواهد بود. همانطور که در روی زمین، چنین است.
«مشهور» در میان مراجع این است که رؤیت هلال، باید با چشم غیر مسلّح باشد ولی بعضی از فقهای معاصر قائل به کفایت مشاهده با تلسکوپ شدهاند.
حاشیه: البته بی تردید استاد بزرگوار این «شهرت» را به اصطلاح «تحصیل» فرموده اند و در این جا آورده اند. اگر چنین شهرتی باشد، لابد برگشتش به نظر همان فقیه است که اعتماد به تلسکوپ ندارد. و شاید شخصیت هائی نیز باشند که مانند حضرت استاد با «انصراف ادلّه» استدلال کرده باشند که گفته شد اینجا جای انصراف نیست.
با دقّت در ادلّه ثابت میشود که- با احترامی که به همۀ آراء مجتهدین میگذاریم- این رأی موافق با ادلّه و قواعد فقه نیست زیرا:
اولاً: در روایات متواتره معیار ثبوت ماه، رؤیت ذکر شده از جمله در باب سوم از ابواب شهر رمضان وسائل الشیعة 28 روایت نقل شده که غالبا همین مضمون را دارد. «اذا رأیت الهلال فصم و اذا رأیته فافطر» یا «صم للرؤیة و افطر للرؤیة»؛ هنگامی که ماه را دیدی روزه بگیر و هنگامی که آن را (در پایان رمضان) دیدی افطار کن.
حاشیه: بلی درست است «معیار، رؤیت ماه» است. استفاده از تلسکوپ نیز برای «رؤیت» است و مصداق رؤیت است.
بدیهی است که مراد استاد از این حدیث ها این نیست که هر کس حتماً باید شخص خودش با چشم خودش ببیند. معیار یقین و اطمینان است.
در ابواب بعد از آن نیز روایاتی در این زمینه دیده میشود. و هنگامی که سخن از رؤیت به میان میآید منصرف به رؤیت متعارف است که رؤیت با چشم غیر مسلّح میباشد، زیرا فقها در تمام ابواب فقه اطلاقات را منصرف به افراد متعارف میدانند، مثلا:
حاشیه: عرض شد این مسئله از آن ابواب نمی باشد. و دربارۀ انصراف نیز توضیح داده شد. و در مثال هائی که می آید بیشتر روشن خواهد شد.
1- در باب وضو میگویند حدّ صورت که باید شسته شود آن مقداری است که میان رستنگاه مو و چانه (از طرف طول) و آن مقداری که میان انگشت شست و انگشت «میانه» قرار میگیرد، از طرف عرض است.
سپس تصریح میکنند که مدار بر افراد متعارف از نظر طول انگشتها و محلّ روییدن موی سر و مانند آن است، و افراد غیر متعارف باید مطابق افراد عادی عمل کنند.
2- در باب مقدار کر که آن را به وجب تعیین میکنند، مدار وجبهای متعارف است و آنچه خارج از متعارف میباشد از نظر فقها معیار نیست.
3- در باب مقدار مسافتهایی که در فقه با قدم تعیین میشود، مدار بر قدم متعارف است.
4- در نماز و روزه در مناطق قطبی یا نزدیک به قطب که روزها یا شبها بسیار کوتاه و غیر متعارف است، بسیاری از فقها مدار را بر مناطق متعارف میگذارند[1].
5- در مسألۀ حدّ ترخّص (دیدن دیوارهای شهر، یا شنیدن اذان) تصریح میکنند معیار چشمهای متوسّط (نه زیاد تیزبین نه فوق العاده ضعیف) و صداهای متعارف و گوشهای متعارف است و آنچه خارج از متعارف باشد معیار نیست و بزرگان فقهای معاصر با متن کاملا موافق هستند.
6- در مورد منکراتی که حدّ آن جلد (شلّاق) است گفتهاند شلّاق باید متعارف باشد و از شلّاقهای سنگین و پرفشار و غیر متعارف بپرهیزند، همچنین از شلّاقهای بیاثر یا کم اثر.
7- در ابواب نجاسات میگویند اگر جرم نجاست (مثلا خون) ظاهرا زایل شود ولی رنگ یا بوی آن بماند پاک است، حال اگر کسی با میکروسکوپ ذرّات کوچکی از خون را ببیند که حتما میبیند (چون رنگ و بو با اجزاء همراه است)، چون این مشاهده خارج از متعارف است مدار احکام نیست.
8- هرگاه مادّۀ نجس (مانند خون) در آب کر مستهلک شود همه میگویند پاک است با این که با میکروسکوپ میتوان ذرات خون را در آب مشاهده کرد.علاوه بر این «هشت مورد» موارد متعدّد دیگری در سراسر ابواب فقه وجود دارد که کلام شارع و لسان آیه یا روایت مطلق است و فقها آن را منصرف به «فرد متعارف» میدانند .
به یقین در مورد رؤیت هلال که در روایات متواتره وارد شده نیز معیار رؤیت متعارف است یعنی چشم غیر مسلّح، و چشمهای مسلّح خارج از متعارف است و مقبول نیست.
ما نمیتوانیم همه جا در فقه در مطلقات ادلّه به سراغ افراد متعارف برویم، ولی در رؤیت هلال فرد کاملا غیر متعارفی را ملاک حکم قرار دهیم.
حاشیه: در مسئلۀ ردیف 1 مشخص است که باید دست و انگشت افراد متعارف، معیار باشد. زیرا ممکن است کسی باشد که انگشتان بس کوتاهی داشته باشد که به گونه های خودش هم نرسد، یا آن قدر دراز باشد که باید پشت گوش هایش را نیز بشوید. همینطور در مسئلۀ «کرّ» و «وجب» در ردیف دوم. و همینطور است مسئلۀ قدم در ردیف سوم.
اما در مسئلۀ رؤیت هلال «چشم متعارف» معیار نیست. اگر ده شخص مومن و عادل با چشم های قوی، خیلی قوی تر از چشم متعارف، هلال را ببینند و از گفتۀ آن ها یقین و یا اطمینان بیاید، باید قبول کرد. هیچ فقیهی در مسئلۀ هلال سخن از چشم متعارف نگفته است تا متعارف بودن را از چشم به تلسکوپ سرایت دهیم. همانطور که این سرایت را به دوربین نداده اند، و همچنین دربارۀ عینک.
ردیف چهارم مورد اختلاف است و ما می توانیم در آن صف موافق قرار بگیریم (و باید بگیریم) چنانکه در سه مبحث اول این جزوه به شرح رفت و روشن شد که مردم آن سرزمین ها باید با افق مکه عمل کنند، نه با افق متعارف.
ردیف پنجم دقیقاً مانند ردیف اول تا سوم است. و همینطور است ردیف ششم.
ردیف هفتم، صرفاً یک امر تشریعی اعتباری است، شارع مقدس همانطور خواسته و همان طور تعیین کرده (یعنی اگر مسئله اجتهادی هم باشد چنین است) و اگر با میکروسکوپ هم ببینیم، باز به طهارت آن، حکم می کنیم. و همینطور است ردیف هشتم، که علاوه بر هر دلیل، قابل اتکاء به دلیل «عسر» و «حرج» هم هست.
آخرین فرمایش استاد در این بخش از کلام شان که فرمودند:
«به یقین در مورد رؤیت هلال که در روایات متواتره وارد شده نیز معیار رؤیت متعارف است یعنی چشم غیر مسلّح، و چشمهای مسلّح خارج از متعارف است».
اولاً معلوم نیست حضرت ایشان ادلّه را به «رؤیت متعارف» منصرف می کنند یا به «چشم متعارف»؟-؟ در مسئلۀ وضو به «انگشت متعارف»، منصرف کردند. پس باید در این جا نیز به «چشم متعارف» منصرف می کردند، نه به «رؤیت متعارف» و صد البته رؤیت با تلسکوپ رؤیت متعارف نیست.
و ثانیاً گفته شد که هیچ فقیهی درمسئلۀ رؤیت هلال سخن از «چشم متعارف» نیاورده است، تا امکان تسرّی به «رؤیت متعارف» نیز باشد.
پس روشن شد که ما می توانیم (و باید) در مسئلۀ هلال به اطلاقِ اطلاقات، عمل کنیم. و نباید به ابواب دیگر قیاس کنیم.
ثانیا: بعضی میگویند معیار در آغاز ماه، «تولّد ماه در واقع» است و رؤیت و مشاهده جنبه «طریقی» دارد نه «موضوعی». بنابراین اگر با وسیلۀ غیر متعارف از تولّد ماه آگاه شویم، کافی است.
در پاسخ میگوییم به یقین ظاهر روایات این است که قابلیّت رؤیت با چشم عادّی، جنبۀ موضوعی دارد (تکرار میکنم قابلیت رؤیت با چشم عادی) زیرا:
اگر معیار تولّد واقعی ماه باشد مشکل مهمّی پیش میآید که نمیتوان به آن تن در داد و آن این که غالبا تولّد ماه قبل از امکان رؤیت با چشم عادی صورت میگیرد، و به عبارت دیگر در بسیاری از موارد ماه در آسمان ظاهر میشود و هیچ کس با چشم عادی آن را نمیبیند و شب بعد قابل رؤیت است.
بنابراین باید قبول کرد که ماه واقعا در بسیاری از موارد یک شب جلوتر متولّد شده منتها چون مردم با چشم عادی آن را ندیدهاند، شب دوم ماه را شب اول ماه پنداشتهاند.
درست است که بر اثر ندیدن و ندانستن معذور بودهاند ولی آیا میتوان قبول کرد که مسلمین جهان از آغاز بعثت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تا کنون و حتّی در عصر آن حضرت علیه السّلام مکرّر بر مکرّر اوّل ماه را اشتباه گرفتهاند، و از فضل شبهای قدر محروم بوده و روز عید را روزه گرفته و به خاطر نداشتن تلسکوپ روز بعد نماز خواندهاند (چون ماه قبلا متولّد شده امّا با چشم غیر مسلح قابل رؤیت نبوده).
حتّی کسانی که فعلا تلسکوپ را برای رؤیت ماه کافی میدانند باید بپذیرند که در بسیاری از سالهای گذشته، خود آنان و مقلّدانشان دوّم ماه مبارک را آغاز ماه و دوم شوّال را اوّل شوّال حساب کردهاند، زیرا از تلسکوپ بهره نگرفتهاند و اگر میگرفتند میدانستند اوّل ماه یک روز جلوتر بوده و شبهای قدر نیز در جای خود قرار نگرفته و از دست رفته است.
اینها همه گواهی میدهد که معیار تولّد واقعی ماه نیست، بلکه معیار قابلیّت رؤیت با چشم عادی است.
اساسا در علم اصول گفتهایم «اماره» و «طریق» شرعی نمیتواند کثیر الخطا باشد، زیرا مردم از درک واقع محروم خواهند شد. در مواردی که اماره کثیر الخطا باشد باید گفت خود اماره موضوعیّت دارد (دقّت کنید).
این باورکردنی نیست که در گذشته حتّی در زمان پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و سایر معصومین علیهم السّلام مردم از درک عید و لیالی قدر محروم بودهاند، بلکه به عکس ما معتقدیم استفاده از تلسکوپ برای رؤیت ماه سبب میشود که مردم از آغاز و پایان ماه محروم شوند! زیرا معیار واقعی چشم غیر مسلّح است.
حاشیه: بر فرض، رؤیت هلال جنبۀ «موضوعی» دارد. این بحث در موضوعیت و یا طریقیت، نیست. سخن در این تعبیر استاد است که می فرمایند «قابلیت رؤیت یا چشم عادی»، پرسش این است این قید «عادی» از کدام دلیل فهمیده می شود؟ پیشتر می فرمودند «چشم متعارف» و در این جا می فرمایند «چشم عادی». ادلّه ای که برای چشم متعارف بیان فرمودند، پاسخش به شرح رفت. اینک برای «چشم عادی» حتی آنگونه نیز دلیلی وجود ندارد. و شگفت است که می فرمایند: «تکرار می کنم قابلیت رؤیت با چشم عادی». و نگاه کردن به هلال با عینک نیز باید اشکال داشته باشد، زیرا چشم عادی نیست و عینک مانند تلسکوپ یک پدیدۀ قرون اخیر است[2] .
«در بسیاری از موارد ماه در آسمان ظاهر میشود و هیچ کس با چشم عادی آن را نمیبیند و شب بعد قابل رؤیت است».
باید به عرض حضرت استاد برسانم: مردم به ویژه چوپان ها، میزان ارتفاع هلال را از افق، دقیقاً می دانند. هلال شب اول را با هلال شب دوم کاملاً تشخیص می دهند، و فردای آن روز اعلام می کنند که این هلال شب دوم است و یک روز از دست رفته است و در طول تاریخ نیز چنین اتفاقاتی رخ داده است. و هرگز «تاخّر رؤیت» مجهول نمانده است تا در طول قرن ها و یا زمان پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) شب های قدر از دست رفته باشد. یعنی تولد ماه یا عدم آن در شب اول، در شب دوم کاملاً معلوم خواهد شد.
حتی اگر در رؤیت هلال شوال اختلاف پیش بیاید گروهی مثلاً در شنبه نماز عید بخوانند و گروه دیگر در یکشنبه، مردم عادی آشنا با زیست طبیعی و نیز چوپانان خیلی خوب می دانند که کدامیک از این دو نماز صحیح بوده است.
پس به جای تاکید بر شوریا باید روی این «اصل متعارف عرفی» تاکید شود.
شاید گفته شود: تشخیص در روز دوم مصداق «نوش دارو بعد از مرگ سهراب» است. اما باید توجه کرد که تشخیص در روز دوم دربارۀ هلال رمضان مسئلۀ شب قدر را کاملاً حل می کند و همچنین روز اول رمضان را تعیین می کند که برای محاسبۀ آخر رمضان لازم است. پس جائی برای این فرمایش استاد نیست که می فرماید:
«از آغاز بعثت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تا کنون و حتّی در عصر آن حضرت علیه السّلام مکرّر بر مکرّر اوّل ماه را اشتباه گرفتهاند، و از فضل شبهای قدر محروم بوده اند».
اما تشخیص در روز دوم؛ برای تعیین روز عید فطر گرچه فایده ای ندارد لیکن مسئله را روشن می کند و نمی گذارد مجهول بماند تا همان نماز عیدشان بعنوان «نماز صحیح» پذیرفته باشد. بل این نماز گذاران می فهمند که نمازشان باطل بوده است. بلی معذور و مأجور بوده اند اما نمازشان صحیح نبوده است. فرق است میان «معذور بودن» و «صحت عمل».
و همچنین اگر نگاه کردن با تلسکوپ رؤیت را یک روز جلو بیندازد باز چوپان ها فردای آن روز خواهند فهمید که دی روز رؤیت هلال (که چنین چیزی امکان ندارد) صحیح نبوده. و خیلی ساده و روشن است. حتی در فقه نیز مطرح است که اگر روز دوم مشخص شد که در روز پیش اشتباه رخ داده، احکامش چنین است و چنان.
و بیان حضرت استاد مبتنی بر این است که ممکن است تلسکوپ مسئله را یک روز به جلو بکشاند. اما چنین چیزی امکان ندارد. زیرا همانطور که عرض کردم مسئله برای چوپانان نیز روشن است.
معظم له، از زمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) مثال آوردند. فرمایش شان مبتنی بر همان مبنای بالا است که ممکن است تلسکوپ مسئله را یک روز به جلو بکشاند. که عرض کردم به هیچوجه چنین نیست. و خود فقه دقیقاً بیان می کند که اگر مسئله جلو یا عقب کشیده شود، در روز دوم معلوم خواهد شد. آن هم برای همگان روشن خواهد شد. این مبنای استاد بر خلاف خود فقه است.
من کاری با کسانی که خودشان و مقلدین شان، رمضان را یک روز دیرتر و یا عید فطر را نیز دیرتر، گرفته اند (که استاد نقل می کنند) کاری ندارم. عرض می کنم در صورت پذیرش این رخداد، ممکن است همین رخداد برای خود حضرت استاد و مقلدین شان نیز رخداده باشد. که در طول زمان ها بسیار اتفاق افتاده است. آیا استاد می خواهند باز هم از تلسکوپ استفاده نکنیم و اینگونه رخدادها تکرار شود؟ خود استاد می فرماید: چنین رخدادی پیش آمده
«زیرا از تلسکوپ بهره نگرفتهاند و اگر میگرفتند میدانستند اوّل ماه یک روز جلوتر بوده».
ممکن است بعضی تصوّر کنند که با استفاده از تلسکوپ بساط اختلافات برچیده میشود در حالی که این کار هیچ اثری در این امر ندارد، چرا که قدرت تلسکوپها کاملا با هم فرق دارد و مناطقی که در آن نصب میشود از حیث وجود غبار و بخار آب در افق متفاوتند. بنابراین ممکن است بعضی با تلسکوپ خود آن را ببینند و بعضی نبینند و انکار کنند و سفرۀ اختلاف دگر بار گسترده میشود.
حاشیه: این فرمایش کاملاً درست است. حتی نه تنها به دلیل قدرت و ضعف تلسکوپ ها، بلکه مسائلی از قبیل جرح و تعدیل، و نیز باز بودن طرق و راه های دیگر برای حصول یقین و اطمینان، همانطور که گذشت. اما نفی تلسکوپ و روی آوردن به شوریا نیز کار را بدتر و تشتّت را بیشتر می کند که باز همانطور که گذشت. و راهی نیست مگر مشکل رؤیت با حکم حاکم، حل شود. باز همان طور که گذشت.
[1] ای کاش توضیح می دادند که مراد از «مدار متعارف» چیست؟