کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی
کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی

محیی الدین ابن عربی و علوم کیهانی

کیهان شناسی محی الدین:

1ـ محی‌الدین مانند ارسطو، افلاک را دارای جان، حیات و اراده می‌داند، به همین جهت از اسم موصول «الّذی‌» استفاده می‌کند که در ذوی‌العقول به کار می‌رود. و اگر آنها را فاقد حیات و اراده می‌دانست باید «التی‌» را به کار می‌گرفت. 

 
2ـ او درباره چهار مورد پائین یعنی‌: اثیر، هوا، آب و خاک، ابتدا با لفظ «فلک» تعبیر می‌کند، سپس به هنگام شمارش، از آنها با لفظ «کره» تعبیر می‌کند. شاید با این کار می‌خواهد به نوعی فرق میان این چهار تا با سایر فلک‏ها، اشاره کند.

3ـ او در یک عبارت و کلام عربی‌، ناگهان یک لفظ فارسی نیز به کار می‌برد: «کیوان». و چنین اصطلاحی در عصر و زمان او، شگفت است و چرائی آن نیز معلوم است. زیرا محی‌الدین در ضمن تعقیب یک مطلب، همیشه کوشیده یا به ابعاد اطلاعاتی خود اشاره کند و یا کوشیده است یک ابتکار نیز نشان دهد. که ابتکاری بودن این کیهان‏شناسی را در زیر می‌بینیم.

4ـ ابن عربی در این سیستم کیهانی که ارائه می‌دهد، در عدد فلکها به کیهان‏شناسی ارسطو که فقط 9 فلک داشت وفادار نمی‌ماند و تعداد افلاک را به 15 می‌رساند. اما در جان‏دار بودن و صاحب اراده بودن افلاک با ارسطو موافق است و در آثار دیگرش نیز این باور، مشخص است.

5ـ علمای اسلام، معمولاً کرسی و عرش را یک چیز دانسته‏اند. و عموماً عرش یا کرسی را به معنی حکومت و سلطه خدا بر کائنات معنی کرده‏اند، به جز گروه و «فرقه مجسّمه» که خدا را جسم می‌دانند که با پیکرش روی کرسی نشسته است. گاهی نیز لفظ عرش را به معنی آخرین حدود عالم مخلوقات دانسته‏اند، یعنی یک معنی و مفهوم مکانی به آن داده‏اند بدون این که آن را جایگاه ویژه خداوند بدانند.

امیرالمومنین(ع) برای دفع «شبهه تجسیم» می‌فرماید: «و من قال علی مَ، فقد اخلی منه»: هرکس بگوید خدا روی چه چیزی است به تحقیق جاهای دیگری را از وجود خدا خالی کرده است.

6ـ محی‌الدین در مورد فلک شمس، یک بار با لفظ «الذی تدور علیه رحی عالم الافلاک» تعبیر کرده و بار دیگر با لفظ «قطب الافلاک».

قطب یعنی میله وسط سنگ آس، خواه در آسیاب و خواه در دستاس. هر دو تعبیر نصّ است بر این که همه 14 فلک دیگر، به دور فلک خورشید می‌چرخند، در عین حال 7 فلک از آن‏ها زیر و پائین فلک خورشید هستند و 7 فلک دیگر در بالای آن قرار دارند.

این موضوع نشان می‌دهد که در کیهان‏شناسی او «خرق و التیام» شدید و نیز متکرری هست که کمّاً و کیفاً شدیدتر و بیش‏تر از آن خرق و التیام است که در کیهان‏شناسی ارسطو است.

7ـ با توجه بر این که به نظر او 7 فلک در زیر فلک شمس است و 7 فلک دیگر در فوق آن، و در عین حال همگی به دور فلک خورشید می‌چرخند، کاملاً معلوم می‌شود که او یک سخن نسنجیده بل به طور به اصطلاح سرسری‌، گفته است. این نظریه او حتی با تکیه بر «فرض محال» و با استفاده از نیروی خیال نیز قابل تصور و تصویر ذهنی نیست تا چه رسد به یک تصویر خیالی از آن که روی کاغذ بیاید.

و در بیان دیگر: انسان می‌تواند وجود یک «شی‏ء ممتنع» ـ مثلاً شریک باری ـ را در ذهن خود تصور کند. اما هیچ کس نمی‌تواند یک تصور ذهنی از سازمان افلاک محی‌الدین در ذهنش متصور کند و نمی‌تواند در روی کاغذ آن را ترسیم کند. آن طور که کیهان‏شناسی ارسطو را روی کاغذ ترسیم می‌کردند و حتی خرق و التیام آنها را، نشان می‌دادند.


برای محی‌الدین آن چه مهم بود نوآوری‌، و ارائه پیام جدید بر مردم عصر خود بود، او همیشه سعی می‌کرد که حرف تازه بگوید . زیرا همان طور که در آغاز جلد اول به شرح رفت. او در زمانی به عرصه جامعه آمده بود که مردم از تکرار مکررات 500 ساله اشعریان و معتزلیان و پیشینیان‌شان، سخت خسته شده و آن را «قیل و قال» مدرسه نامیده بودند. اینک این زمینِ به شدت تشنه، هر آب یا سرابی را که محی‌الدین می‌داد، بی‌ملاحظه می‌بلعید. و گفته شد که بزرگترین عامل موفقیت ابن عربی همین تشنگی شدید و سرسام آور جامعه بود که به راستی محی‌الدین به مثابه یک مائده آسمانی به دست مردم افتاد و مقبول گشت. او این واقعیت را با مردم‏شناسی دقیق خود، کاملاً تشخیص داده بود و متهورانه و بی‌باکانه به این تشنگی پاسخ عملی می‌داد.

8 ـ ارسطو مجموع کائنات را در 9 فلک خلاصه می‌کرد و فلک نهم او که اطلس نامیده می‌شد، از «عقل اول» مثلاً صادر شده بود. ارسطوئیان مسلمان اگر لطف کرده و گاهی به اسلام نیز ارزش می‌دادند، هفت آسمان اسلام را به 7 فلک او تطبیق داده و فلک هشتم و نهم را کرسی و عرش، می‌دانستند (چه بلاهائی که بر سر اسلام نیاوردند). اینک با ثبوت بطلان این کیهان خیالی‌ِ ارسطو برخی گمان می‌کنند که آسمان‌های تو در توی اسلام نیز باطل شده است و در صدد پیدا کردن یک توجیه، برای این آسمان‌ها هستند.

و تفسیر یک فلسفه با یک فلسفه اجنبی‌، نه در مورد اسلام بل در همه موارد، غیر از این قبیل نگون بختی‌ها، ثمری نداده و نمی‌دهد. لیکن چه می‌توان کرد. عده‏ای دانشمند مسلمان هنوز خیره‌سرانه به دنبال ارسطوئیات هستند. عقول عشره و افلاک 9 گانه پایه اصلی الهیات و طبیعیات فلسفه ارسطوئی بود. با بطلان آن، هر دو بخش فلسفه او آوار شده است، اما صدرائیانِ روز، به خودشان تلقین می‌کنند که تنها بخش طبیعیات ارسطو باطل شده است. و بدین گونه خودشان را گول می‌زنند و باز به پرستش خدای موهوم ارسطو ادامه می‌دهند.

لازم است تکرار کنم: در کیهان‏شناسی اسلام همه مجموعه کرات، منظومه‏ها و کهکشان‌ها با همه عظمت و بزرگی‌شان، همگی در درون آسمان اول هستند. این موضوع را در «تبیین جهان و انسان» شرح داده‏ام.

9ـ اما محی‌الدین راه دیگری دارد که هم با ارسطو فرق دارد و هم با اسلام. گفته شد او سخنی می‌گوید که حتی تصویر ذهنی و خیالی نیز نمی‌توان از آن تصور کرد. با این همه او به 7 آسمان اسلام نیز معتقد است. ابن عربی در آثارش به این موضوع اذعان کرده است از جمله معراج خود را بر اساس 7 آسمان، تشریح می‌کند.

بدیهی است که هر مدعی معراج باید در عالم هستی به طوری معراج کند که با معراج پیامبر(ص) مطابقت کند، اما معلوم نیست کدام یک از دو کیهان‏شناسی متضاد ابن عربی درست است؟!

یک نگاه به اوضاع و شرایط فرهنگی زمان او، روشن می‌کند باور اصلی او همان کیهان‏شناسی افلاکی است. و در مورد معراج حتی برای خودش نیز دروغ فرموده است. همه جای ابن عربی تناقض است به شتر گفتند... .


قیصری‌: قیصری در این مبحث نیز با ایمان کامل و مومنانه به شرح و بسط اباطیل افلاک مرشدش می‌پردازد، درست مانند مباحث الهیّاتی‌. مگر می‌شود کشف و شهود شیخ اکبر، این قدر کشکی باشد به ویژه شیخ اکبر که به معراج رفته و از همه جای کائنات بازرسی کرده است. این کیهان‏شناسی محی‌الدین نشان می‌دهد که آن‌چه دربارة او گفته‏اند چه قدر صحیح بوده است که: ما اظلّت الخضراء و ما اقلّت الغبراء اکذب من محی‌الدین بن عربی‌.

فرید وجدی‌: فرید وجدی نویسنده دائرة المعارف، می‌گوید: علوم روز تازه به برخی از یافته‏های محی‌الدین، می‌رسد. او گمان می‌کند که محی‌الدین به راستی فکر کرده یا بر اساس یک اندیشه و دستکم بر اساس یک کشف و شهود، در کیهان‏شناسی خود، خورشید را در محور قرار داده و به اصطلاح «خورشید محور» شده است نه «زمین محور». او واقعاً نمی‌تواند درک کند که ابن عربی کاری با فکر و اندیشه و کشف نداشته او فقط به دنبال نوآوری بوده، غلط یا درست برایش هیچ اهمیت نداشته است. آیا افرادی مثل فرید وجدی از این کیهان‏شناسی محی‌الدین دست کم یک تصویر ذهنی داشته و دارند؟ چیزی از آن می‌فهمند؟ تا به آن ببالند؟

خود محی‌الدین نمی‌داند چه می‌گوید اما فرید به آن می‌بالد.

گویند روزی دو نفر در کنار منقل به خودسازی افیونی مشغول بودند. وقتی که حال کشف و شهود برایشان دست داد، یکی کتابی را باز کرد و به خواندن اشعار متن آن پرداخت. پس از دقایقی‌، شخص دوم گفت:

ـ بهتر بود به جای این کتاب، از دیوان حافظ می‌خواندی‌، کیف می‌کردیم.

ـ دارم دیوان حافظ برایت می‌خوانم.

ـ هان.. میگم آخه دارم کیف می‌کنم خودم حالیم نیست.

فرید وجدی در دائرةالمعارفش بر نهج‌البلاغه یورش می‌برد، آن را بافته‌هائی می‌داند که سید رضی و امثالش آن را به علی‌(ع) بسته‌اند. کسی که نتواند بهره‏ای از نهج‌البلاغه ببرد باید به سرسری گوئی‌های محی‌الدین ببالد. اینان چگونه موجودی هستند!؟ فرض کنیم نهج‌البلاغه مال امام علی‌(ع) نیست از یک شخص مجهول است آیا این دریای علم و اندیشه را سخنان نادرست و بی‌فایده دانستن غیر از نشانه جهل خود شخص، معنائی دارد؟!

محی‌الدین حتّی این نوآوری مخلوط را هم از ایران باستان وام گرفته و نیز از صابئین دو سوی زاگرس مرکزی‌، اما هم اصل میترائیزم این موضوع، را در نیافته و هم اصل صابئین آن را. ارسطوئیات، میترائیات، صابئینیات و اسلام را با هم مخلوط کرده و به حدی که خودش هم یک تصویر و ترسیم ذهنی از آن ندارد.

کرة ماء: فخررازی اشعری در تفسیر کبیر، سخن از «کرة ماء» ـ کره آب ـ آورده است. این مرد مستعد، نابغه و دانشمند می‌توانست خدمات بزرگی به اسلام، به علم و دانش بکند. تنها یک اشتباه او را، استعداد و نبوغ او را به هدر داد. این اشتباه عبارت است از محرومیت از مکتب اهل بیت‏(ع). چه قدر افراد نابغه مثل او این‌گونه به خود و جامعه مسلمان، جفا کردند، و چه سرمایه‌هائی از این طریق از دست رفت.

تصور فخر از کرة هوا را می‌توان تصویر کرد. امّا به گمان او در بالای کره هوا (جو زمین) یک کره آب هست که هوا و زمین را در بر گرفته است این کره هوا دو نوع رابطه با زمین دارد:

الف: در برخی جاها کره هوا «خرق» دارد و گوشه‏هائی از کره آب از آن مخرق به زمین وصل شده و اقیانوس‏ها، همان هستند.

ب: گاهی کرة هوا مانند غربال اجازه می‌دهد که قطرات کره آب به زمین بریزند و باران نیز همین است. یا تصوری شبیه این و از این قبیل.

اما کره آب که محی‌الدین می‌گوید، چیست؟ نه برای خودش نه برای مخاطبش مثل قیصری و صدرائیان روز، و نه برای هیچ بنی بشری قابل تصور هم نیست.


منبع: محی الدین در آئینه فصوص. جلد دوم => فصل سوم : فص ادریسی ( بخش اول )

محی الدین در آئینه فصوص جلد دوم نوشته مرتضی رضوی



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد