کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی
کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی

فلسفه صدرا و علوم کیهانی

ابن سینا از ارسطوئیات روی برگردانید و در صدد پی افکندن یک فلسفه دیگر بود که عمرش وفا نکرد. اکنون حضرات می گویند آرزوی ابن سینا همان بود که ملا صدرا در قالب حکمت متعالیه آورده است! رفتار و روحیه و زندگی عینی ابن سینا و پذیرش سمت وزارت دولت دیلمی، نشان می دهد وی واقعگرا تر از آن بوده که به مقوله های خیال انگیز صدرائی ارزش بدهد بل پراگماتیست تر و عمل گرا تر بوده است در زمان اشتغال به ارسطوئیات نیز دستکم در حد خود ارسطو به تجربه هم اهمیت می داده چنین فردی برفرض به«اصالهالذهن»هم باور داشته باشد به زیر بار«انکار عینیات»که صدرا دارد نمی رود.  

 آرزوی او از پی افکندن«فلسفه مشرقیه»مقابله با فلسفه غربی ارسطوئی بود مرادش از«مشرقیات» همان معنای جغرافی خیزشگاه اسلام بود نه به معنی اشراق اصطلاحی ونه جوکیات هندی.چه اصرار داریم چوب ناظم دبستان (ناظم های گذشته) را به دست بگیریم وهمه بزرگان را کودک وار به کلاس صدرا هدایت کنیم کلاسی که خودش از تاسیس آن پشیمان گشته است . حضرت استاد اگر هزار سال نیز توجیه و تاویل کنیم در آخر باز خواهیم دید بهشت و دوزخ قرآن ماده و مادی است معادش جسمانی است نه معاد خیالی صدرائی، چرا«صراط سوی» را رها کرده و در گرداب ارسطوئیات و تخیلات جوکی های هندی افتاده ایم؟

تنها فرق دنیا و آخرت در کمال و میزان تکامل ماده و مادی آن دو است که صد البته فرقی بس زیاد و باز زیاد است.
و ـ فرمودید: چهار قرن است کسی نتوانسته در قبال صدرا عرض اندام کند...

توضیح:

1 ـ حضرت عالی به ارسطوئیات در تاریخ مسیحیت توجه ندارید که چه بلائی بر سر مسیحیت آورد و عامل دادگاه های انگیزاسیون گشت اما خود ارسطوئیات را بهتر می شناسیدلطفاً یک مطالعه أی نیز در جوکیات هندی بفرمائید خواهید دید آنچه صدرا آورده تلفیقی از این دو بوده نه آشتی دادن میان مشاء و اشراق، و روشن می شود که صدرا چیزی نیاورده است.
2 ـ اگر نه قرآن می آمد و نه اهل بیت، باز صدرا می توانست اسفار را بنویسد زیرا این کار نیازی به قرآن و اهل بیت ندارد مجموع اصول و فروع اسفار قبلاً در قالب ارسطوئیات و جوکیات موجود بود.
3 ـ هم اکنون آن تعداد از آیات و احادیث را که در اسفار است از متن اسفار بر دارید مشاهده خواهید کرد که هیچ لطمه أی به اصول و فروع حکمت متعالیه، نمی خورد و هیچ خلائی در آن پدید نمی آید.
4 ـ همان طور که باید تا حدی با فقه و متد آن آشنائی داشت تا از آیات فقهی بهره برد همان قدر نیز باید از فیزیک اطلاع داشت و آیات فیزیکی و نیز آیات کیهان شناسی قرآن را معنی کرد وگرنه همیشه صافات، ناشرات، زاجرات و... را بدون دلیل و برخلاف خود نص قرآن که ملائکه مونث نیستند به ملائکه تفسیر خواهیم کرد تنها به پیروی از افرادی مثل قتاده و عکرمه و...
و همچنین در شیمی، جامعه شناسی، انسان شناسی، زیست شناسی و پیدایش آدم. البته با پیروی از احادیث عترت (ع) و الّا یا مطابق متون تفسیری به فیکسیسم و آدم خلق السّاعه أی خواهیم افتاد و یا به ترانسفورمیسم و آدم میمونی. این مسئله را نیز در«تبیین جهان و انسان» توضیح داده ام.
مگر می شود این همه آیات کیهان شناسی (که همگی در عین حال معاد شناسی نیز هستند و متن عمده سوره های مکی را تشکیل میدهند) را بدون فیزیک نظری کیهانی، تفسیر کرد؟! آیا این صحیح است که همه قرآن را باید فقط و فقط با افکار صدرا تفسیر کرد؟! فرض کنیم حکمت متعالیه علم ذهن شناسی نیست ویک فلسفه است و فرض کنیم بهترین و صحیح ترین فلسفه است آیا صحیح است همه مسائل تفسیری را که به علوم مختلف مربوط هستند با فلسفه حل و فصل کنیم؟ اگر چنین است پس چرا آیات فقهی را نیز با فلسفه تفسیر نمی کنیم و یک علم مخصوص برای آنها به نام فقه تاسیس کرده ایم، اگر از عادت ها رهائی یابیم در می یابیم که علوم دیگر نیز در این مبحث درست مانند فقه هستند البته فلسفه اهل بیت نیز در جای خود هست.


آیا سایر علوم راهی به قرآن ندارند؟ چرا به این همه احادیث مربوط به مسائل علوم مختلفه بویژه فیزیک در ارتبات با آیات قرآن نمی کنیم؟ چرا اجازه نمی دهیم این دانش در خدمت تفسیر قرآن بیاید؟ تا اعجاز قرآن را به جهانیان نشان دهیم و قرآن را از طبیعیات ارسطو و افسانه ها نجات دهیم؟

5 ـ هنوز هم به نظریه های غیر مسئولانه عکرمه، قتاده و... مشغول هستیم و تاریخ صحیح و واقعی را رها کرده ایم و در تفسیر بخش های تاریخی قرآن از احادیث اهل بیت (ع) استفاده نمی کنیم که مورخین جهان نیز نیازمند این احادیث هستند. متون تفسیری مان می گویند«قوم عاد در احقاف در شمال یمن و نزدیک دریای سرخ زندگی می کردند» همه بخش های مربوط به تاریخ در قرآن را به این گونه آفت ها دچار کرده ایم بدین سان حتی برخی از انبیاء نیز به افسانه تبدیل شده اند و آن آقا از«الازهر» روشنفکری کرده صدای نامبارکش را بلند می کند که قطعه های تاریخی قرآن همه مثال های سمبلیک خیالی هستند(مانند قصه های کلیله ودمنه). احادیث اهل بیت(ع) به روشنی بیان می دارد که عاد همان«آکْد» است و مرکزشان اطراف کوفه و نجف است و قبر پیامبر شان هود نیز در نجف است پایتخت شان«اکّاد ـ آکّات» ـ حرفی میان دال، ت، ف ـ است و لفظ«احقاف» در قرآن معرّب آن است نه همین احقاف که امروز هم در کنار دریای سرخ است. آیا محض وجود یک لفظ در جائی دلیل قاطع تفسیر قرآن می شود؟ احادیث به دقت و وضوح بیان میکنند که قوم«ثمود» همان«ثموت، ثمود، ثمور» است که حرف اولش حرفی بوده میان ت، ث، س. که آن مورخ غربی از روی کتیبه ها سومر خواند و حرف آخر این لفظ نیز نه حرف«ر» است و نه حرف«د» بل حرفی میان ت، د، ر، بوده است اگر حضرات همه چیز را در اسفار نبینند و قرآن را ملک طلق صدرا ندانند و اجازه دهند احادیث اهل بیت به عرصه بیاید همه علوم از بطن قرآن بر جهانیان جاری می شود و دریای اعجاز علمی قرآن برای عالمیان روشن می گردد. احادیث در متن کتاب ها بویژه در اقیانوس بحار الانوار مانده و خاک می خورد ما مشغول اسرائیلیات، افسانه های عکرمه ها و خیالات حکمت متعالیه هستیم (!)


منبع: مقاله تجسم عمل نوشته علامه مرتضی رضوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد