کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی
کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی

قرآن و سیاهچاله های کیهانی

 قرآن و سیاهچاله های کیهانی

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ- وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ- النَّجْمُ الثَّاقِبُ 

بنام خداوند بخشندۀ مهربان- سوگند به آسمان و به آن «تاریک آیند»- و کدام شرح و بیان است که آن «تاریک آیند» را به تو بفهماند- آن ستارۀ سوراخ کننده است.

در پاسخ به یک پرسش دربارۀ ردّ قانون نیوتن

 

 

یک پرسش را که در قالب عبارت های متعدد عنوان شده و می شود، با تلخیص، تجمیع و نقل به معنی، می آورم:

پرسش: گفته اید که قانون نیوتن یعنی جاذبه، جهان را مدیریت نمی کند، و آنچه جهان را اداره می کند دافعه است. منشأ این دافعه را بیان و مشخص کرده و به نیوتن ایراد گرفته اید که منشأی برای جاذبه معرّفی نکرده است.

بر فرض پذیرش نظر شما که «از مرکز جهانِ کیهانی، به طور مداوم انرژی و ماده ایجاد می شود و کل جهانِ کیهانی را تحت فشار قرار می دهد، و با فشار و دافعه، آن را مدیریت می کند»، این پرسش پیش می آید که: پیدایش و فعالیّت سیاهچاله ها، بدون عاملِ نیروی جاذبه، چگونه امکان دارد؟

پاسخ: به دو اصل دربارۀ سیاهچاله ها- که می توان گفت امروز نظر اجماعی کیهان شناسان است- توجه فرمائید:

1- سیاهچاله، حفره ای است که در اثر فنای یک ستاره، در فضا به وجود می آید.

2- یک سمت سیاهچاله ها مانند چاه عمل می کنند، و سمت دیگرشان مانند چشمه.- یعنی مانند قیف از یک طرف، مواد و انرژی ها را می بلعند و از طرف دیگرشان آنها را بیرون می کنند.

نظر به آن که در این مسئله (و در همۀ مسائل کیهان شناسی) سر و کارمان بیشتر با «انرژی» است- زیرا در عرصۀ فضا اکثریت با انرژی است و مواد و کرات، شبیه خرده چوب هائی است که در اقیانوس باشد؛ بنابر این نظر به شباهت زیاد انرژی به آب، بهتر است سیاهچاله ها را به «گرداب های رودخانه ها» تشبیه کنیم که به آنها «تنوره» هم می گویند. این تنوره ها به شکل قیفی، هم آبهای اطراف خودشان و هم هر چه در آب هست را به درون خود بلعیده و از طرف زیر باز پس داده و از درون خودشان بیرون می کنند.

گردابه ها چگونه به وجود می آیند؟ رودخانۀ خروشان، گاهی در بستر خود با موانع و مزاحم هائی از قبیل سنگ، یا گِل سفت رُسی، مواجه می شود و آن موانع و مزاحم ها جریان آب را در آن نقطه به چرخش در می آورند، گردابۀ قیفی شکل، تشکیل می شود.

و چون سرعت جریان آب و فشارش در بخش بالا، شدید است، و سرعت پائین آن به دلیل تماس با بستر و موانع بستر، کمتر است، گردابه از بالا می گیرد و به پائین می دهد. یعنی گردابه نمی مکد، بل فرو می راند، به سوی پائین دفع می کند. و این تعبیر عوامانه است که می گویند: گردابه می بلعد. زیرا نیروئی که گردابه را می چرخاند همان نیروی جریان آب است، و هیچ نیروئی در آن زیر وجود ندارد که گردابه را بچرخاند. و نیز همانطور که گفته شد سرعت و شدت جریان آب در بخش بالای آن، نیرومندتر از بخش پائین آن است.

و اگر «مکیدن» و «بلعیدن» است، عامل آن چیست؟

مثال: در چاه های کشاورزی، موتور مکنده، آب را از چاه می مکد و از آن طرف بیرون می دهد. یعنی این ماشین فقط یک کار می کند: مکیدن و بیرون ریختن. اما در داستان گردابه، دو حادثه رخ می دهد:

1- به وجود آمدن و ساخته شدن گردابه.

2- سپس (بر فرض) مکیدن و بیرون ریختن.

عامل مکِش در چاه مذکور نیروی موتور است، که در گردابه چنین عاملی وجود ندارد.

این بر عهدۀ طرفداران جاذبه است که باید عامل و منشأ این جاذبه را مشخص کنند. و نیز منشأ جاذبه در کل جهان را معرفی کنند که نه کرده اند.

اکنون که ماهیت گرداب را در آب سه بعدی، دانستیم، ماهیت سیاهچاله را نیز در فضای شش بعدی پر از انرژی بررسی کنیم:

بر اساس نظریۀ دافعه (که از قرآن و احادیث استخراج شده و تقدیم شده است) انرژی که همه جای جهان را پر کرده است، بر هر کره ای اعم از ستاره، سیاره و قمر، و نیز اعم از کرات بزرگ و کوچک، فشار می آورد؛ فشار از هر جانب.

هنگامی که یک ستاره فانی شده و هستۀ ستاره تبدیل به حفره می شود، گردابی قیفی شکل به وجود می آید که از یک طرف انرژی ها و مواد را فرو می فرستد و از طرف دیگر آنها را بیرون می دهد. مانند گرداب رودخانه.

از طرفی که فشار انرژی فضا بیشتر است فرو می فرستد و از طرفی که فشار انرژی فضا کمتر است، باز پس می دهد. چرائی بیش و کم بودن فشار انرژی در جوانب مختلف، خواهد آمد.

اتفاقاً: وجود چیزی بنام سیاهچاله بر علیه قانون نیوتن و بر علیه «مدیریت جاذبه» است. و آن را در یک بن بست، بل در یک تناقض قرار می دهد. شگفت است؛ چرا طرفداران جاذبه به سخن خودشان دربارۀ سیاهچاله ها توجه نمی کنند؟ چگونه یک ستاره ای که در دوران فعالیتش چنین جاذبه ای نداشت اما در حین مرگش اینهمه جاذبه پیدا می کند؟ و همه چیز را می بلعد-؟

اما بر اساس نظریۀ دافعه، هیچ جائی برای چنین پرسش بی پاسخی، وجود ندارد. و همچنین به پرسشی که شبیه این باشد نیز جائی نیست.

در همان جا، و در جاهای دیگر از نوشته هایم، گفته ام که این تنها من نیستم (که با تکیه بر قرآن و حدیث) قانون جاذبه را در مدیریت جهان، رد می کنم؛ خیلی از دانشمندان غربی آن را مخدوش دانسته اند، حتی خود اینشتین همیشه به آن با تردید نگریسته است. چرا برخی از محققین جامعۀ ما اینهمه بر صحت آن اصرار دارند؟ و همچنین دربارۀ «قانون گسترش جهان» از به کارگیری واژۀ «انبساط» دست بر نمی دارند. جهان می خورد و بزرگ می شود، نه گسترش انبساطی بادکنکی. دائماً از مرکزش انرژی ها و مواد با اَمر «کن فیکون» ایجاد شده و آن را بزرگ می کند.

قانون انحناء: انحناء فضا- زمان، نیز دو نوع است:

1- انحنائی که بر کل جهان کیهانی، مسلط است: این انحناء را در کتاب «قرآن و نظام رشته ای جهان» توضیح داده ام، حتی یک نقاشی فرضی هم در آن جا ترسیم شده است. حرکت کهکشان ها، سیر منظومه ها، و چرخش کرات، و حتی آن حرکت کهکشان ها که از مرکز جهان به سوی کران است (هیچکدام در خط مستقیم و شبه مستقیم نیستند) و این، در اثر همان فشار از مرکز و به دلیل محدود بودن کرانۀ جهان، است.

با بیان دیگر: این انحناء و انحناء ها، به دلیل فشار از مرکز از طرفی، و محدود بودن بوسیله کرانه از طرف دیگر، حاصل می شود. که در آن کتاب مثالی نیز از هندوانه آورده شده.

2- انحناء های موردی: این ها نیز بر دو نو ع هستند:

الف: انحنائی که از فنای یک سیاره، به وجود آمده و آن قیف های عظیم کیهانی را به وجود می آورند که سیاهچاله نامیده می شوند و شرحش گذشت.

ب: انحنائی که در اثر دوری و نزدیکی کرات به همدیگر، به وجود می آیند. فشار و دافعه که از هر جانب بر هر کهکشان، بر هر منظومه و بر هر کره وارد می شود. هر کهکشان از هر سمتی که از دیگر کهکشان ها دورتر باشد، از همان سمت تحت فشار قوی تری قرار خواهد گرفت. و همچنین است هر منظومه ای. و همین طور است هر کره ای.

در آنجا مثال آورده ام: در آب یک استخر فرو روید، در زیر آب کاملاً حس می کنید که به کدام دیوارۀ استخر نزدیکتر هستید. برای این که در آن سمتی که به دیوار نزدیکتر هستید فشار آب بر بدن شما کمتر است، و در آن سمت که از دیوار دور تر هستید فشار آب بر شما بیشتر است. رابطۀ فشار انرژی فضا، با کرات نیز همین طور است.

فرو رفتگی دو قطب زمین، به خاطر دوری آن دو طرفش از دیگر کرات است. و برآمدگی کمر زمین به خاطر وجود کرۀ ماه در نزدیکی زمین است، چنانکه مسئلۀ جذر و مد نیز چنین است. و پاسخ طرفداران جاذبه در این مسئله نیز به وضوح کامل، قانع کننده نیست بل نوعی تناقض است.

اینک برگردیم به موضوع سیاهچاله ها و ببینیم قرآن در این باره چه می فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏- وَ النَّجْمِ إِذا هَوى[1]: به نام خداوند بخشندۀ مهربان- سوگند به ستاره آنگاه که هلاک شود.

لغت: هوت الاُمّ: هلکت: مادر هلاک شد.

هوت الرّیح: هبّت: باد سریان کرد.

هوی العُقابُ: انقضّت علی صید: عقاب به سوی شکار فرو رفت.

نجم: هر کرۀ آسمانی که در شب نور دهد، خواه نورش اصیل باشد مانند هر خورشید و ستاره. و خواه نورش وام گرفته از خورشید باشد، مانند هر سیاره ای که نور یک خورشید را منعکس می کند. و به قمر، نجم گفته نمی شود.

اما در این آیه باید گفت مراد «اصیل» است. زیرا ارادۀ غیر اصیل نیازمند قرینه است که وجود ندارد. و ارادۀ اعم، یعنی ارادۀ هم اصیل و هم غیر اصیل با همدیگر، با معنی «هوی» نمی سازد.

مردم قدیم شهاب ها را نیز نجم، کوکب و ستاره می نامیدند. لذا برخی مفسرین «هوی» را به سقوط شهاب ها معنی کرده اند. در حالی که قرآن به طور نصّ دربارۀ شهاب ها با لفظ «شهاب» سخن گفته و آنها را نجم و کوکب و خورشید ننامیده است.

از سه کاربرد بالا در معنی «هوی» آنچه با نجم مناسبتر است، معنی اول است، و نیز هر ستاره ای برای یک منظومه ای نقش مادری ایفا می کند. گرچه دو معنی دیگر نیز با هلاکت یک نجم که به انرژی تبدیل می شود و انرژی شبیه باد است، و یا سقوط عقاب که بال و پرش جمع شده و فرو می آید، بی مناسبت نیست.

هَوَی، صیغۀ مفرد مذکر غایب ماضی است، دربارۀ چیزی به کار می رود که خودش هلاک شود. و در آیۀ 53 همین سورۀ نجم، متعدی آن از باب اِفعال، آمده است: «وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوى‏»: خداوند شهرهای مؤتفکه را فرو کوبید.

چرا لفظ «هوی» انتخاب شده و (مثلاً) از مشتقات «موت» نیامده؟ برای این که موت دربارۀ جانداران به کار می رود و بهترین لفظ برای مرگ یک خورشید کلمۀ هوی است.


شأن نزول: در شأن نزول این آیه و این سوره چند حدیث آورده اند که برای تایید سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در نزدیکی های رحلتش، کوکبی در مدینه با نور فراوان ساقط شده است. اما علاوه بر این که سند آنها نقص دارد، با تاریخ نزول آیه و سوره نیز تضاد دارد. زیرا سورۀ نجم در مکه نازل شده و از سوره های مکّی است، نه مدنی. ظاهراً برخی راویان میان دو موضوع که یکی مکی و دیگری مدنی بوده خلط کرده اند و چنین چیزی درست شده است. یعنی ماجرای مدینه سقوط یک شهاب سنگ بوده و ارتباطی با این آیه نداشته است.

و طبرسی در مجمع البیان، و ابن جمعه در نور الثقلین، در ذیل همین آیه، حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که این آیه و سوره در مکّه نازل شده و عتبه بن ابی لهب نیز دربارۀ آن عکس العمل ناشایست نشان داده است.

و نیز: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏- وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ- وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ- النَّجْمُ الثَّاقِبُ[2]: بنام خداوند بخشندۀ مهربان- سوگند به آسمان و به آن «تاریک آیند»- و کدام شرح و بیان است که آن «تاریک آیند» را به تو بفهماند- آن ستارۀ سوراخ کننده است.

لغت: الطارق- صیغۀ اسم فاعل- به معنی کسی که در تاریکی بیاید.

معلوم است که اگر ستاره ای (خورشیدی) بخواهد در تاریکی بیاید، باید خودش تاریک شود. و الاّ معنائی برای آمدنش در تاریکی نمی ماند. به طوری که اگر کسی در تاریکی شب با چراغ آید، به او طارق نمی گویند.

ثَقْب یعنی «سفتن»: لعل سفته: یعنی لعلی که آن را سوراخ کرده اند تا بر نخ کنند- درّ نا سفته: درّ سوراخ نشده.- سفته گوش: آنکه گوشش را جهت گوشواره سوراخ کرده اند.

ثاقب: سوراخ کننده، ایجاد حفره کننده، حفره ای که هر دو سر آن باز باشد.

به دنبال آن، چند آیه در هدایت انسان و توجه دادن بشر به قدرت خداوند آمده، سپس در آیۀ 11 می فرماید: «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ»: سوگند به آسمان که (در درونش) دارای «رجع» است.

از این آیه نیز می توان معنی «حفرۀ چرخان» را استفاده کرد.

لغت: الرّجع: الغدیر یترددّ فیه الماء: برکه ای که آب در آن چرخش داشته باشد.

رَجْعُ الصدی: ما یردّه علیک المکان الخالی اذا صوّتّ فیه: آنچه صدای تو را بر می گرداند در مکان خالی، وقتی که صدا می کنی.- برگشتن صدا (مثلاً) در کنار کوه، آنچه امروز «اکو» می گویند.

متاسفانه با پیروی از اشخاص غیر مسؤل، این آیه را به طلوع و غروب خورشید و ماه، و یا به باران، تفسیر کرده اند. در حالی که قرآن را یا باید با حدیث تفسیر کرد، و یا با لغت.

برخی از متون لغت، یکی از معانی «رجع» را «باران» نوشته اند، اینان نیز از همین مفسران پیروی کرده اند. و الاّ در زبان و محاورات مردم عرب چنین کاربردی برای این لفظ در هیچ متنی، یا شعری نمی یابیم.

درِ خانۀ اهل بیت علیهم السلام بسته شد، امامت بایکوت شد و نگذاشتند برای تک تک آیه های قرآن حدیثی صادر شود، و یا صادر شده ها به دست مردم برسد. فلان مفسر در اثر واماندگی، چیزی بنام باران برای «رجع» دست و پا کرد.

و نیز: آنان که به طلوع و غروب خورشید معنی کرده اند، توجه نکرده اند که بستر سخن در نجم هائی است که درک و فهم نقش و کارکرد آن ها، بنوعی دور از دسترس است: «وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِق». نه دربارۀ طلوع و غروب که محسوس همگان است.


جایگاه سوراخ: سوراخ سیاهچاله در چه چیزی ایجاد می شود؟ قرآن پاسخ این پرسش را با آیه ای که دربارۀ «شهاب سنگ» ها دارد، می دهد آنجا که دربارۀ شیاطین می گوید: آنها نمی توانند در آسمان نفوذ کنند و اگر گامی به سوی آن بردارند، هدف شهاب سوراخ کننده قرار می گیرند: «إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ»[3].

آنچه شهاب سنگ ها سوراخ می کنند فضای انباشته از انرژی است، آنها میدان انرژی را سوراخ می کنند و به سوی زمین می آیند. نجم ثاقب نیز با مرگش سوراخ عظیمی در همان انرژی فضا، ایجاد می کند.

با این فرق که شهاب سنگ ها انرژی فضا را شکافته و می آیند، هنگامی که با جوّ زمین برخورد می کنند یا متلاشی می شوند و یا جوّ زمین را نیز سوراخ کرده و به سطح آن می رسند. اما نجم ثاقب در جایگاه خودش ایجاد سوراخ می کند، و نیز: شهاب سنگ ها وقتی که برخورد می کنند، نورانی می شوند. اما نجم ثاقب وقتی که نورش به پایان می رسد، ایجاد شکاف می کند.

سؤال: هر وقت قرآن را باز کنیم خواهیم دید که می گوید «وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِق». در حالی که اگر بحث بالا پذیرفته شود، ما درک کرده ایم که آن عبارت است از ستاره ای که فانی شده و حفره ای را ایجاد کرده است-؟

جواب: برادر زاده ام علی اکبر رضوی که طلبۀ فاضلی است روزی به من گفت: قرآن می گوید: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ»[4] و شما فرمول ریاضی می نویسید که:

 000،000،563،4 =000،000،687،13-000،000،250،18

و تعیین می کنید که 000،000،563،4 سال با سال های زمینی به قیامت مانده است[5].

گفتم: در همین آیه علم به باران را نیز گفته است اما هوا شناسی آمده باران را پیش بینی می کند. آنچه در رحم ها هست را نیز گفته است، اما سونوگرافی جنین را نشان می دهد. پس مراد از این که علم به این اشیاء، به خداوند منحصر است، علم تفصیلی است یعنی مثلاً دانستن تعداد قطرات باران، یا دانستن مذکر و مونث بودن، یا کور و بینا بودن کودک در همان آغاز انعقاد نطفه، یا شقی و سعید بودن جنین بعد از تولد. این علوم در انحصار خداوند است.

فرمول ریاضی من نیز رقمی است که در درون آن، احتمالات میلیون ها سالی هست، بحث بر اساس «در حدود» است، نه دقیق.

و این «طارق» را نیز هر قدر بشناسیم باز به دانش تفصیلی درباره اش نخواهیم رسید. و نباید این آیه ها را طوری تفسیر کنید که باب علم و تحقیق در بارۀ موضوعاتی از قبیل سیاهچاله، بقیه عمر کهکشان های امروزی، باران و جنین، ببندید. باب علم و تحقیق باز است. و بهتر می دانی که محاسبات من برگرفته و استخراج شده از خود قرآن و حدیث است.

بلی درست است که موضوعات علمی با همدیگر فرق دارند، در برخی از آنها بیشتر می توانیم پیش برویم و در برخی خیلی اندک.

مرتضی رضوی

1/10/1391 هـ ش

7/2/1434 هـ ق

منبع: سایت بینش نو

 



[1] آغاز سوره نجم که سخنانش به محور کیهان و آسمان ها، است

[2] آیه های اول سورۀ طارق

[3] آیه 10 سورۀ صافات

[4] آیه 34 سورۀ لقمان

[5] رجوع کنید: «تبیین جهان و انسان» بخش عمر جهان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد